رخصت
نمی دونم امشب تا کی
می خواهد طول بکشه
اما من تحمل می کنم.میدونم که با هر قطره اشکم شاید کمی از دردهایم کم و باورهایم بیشتر بشند...چقدر دلم میخواد اشک بریزماما خودداری میکنم،هرچند سخت
ایکاش کسی بود تا بگوید از صمیم قلب دوستت دارم و برای نبودنها و یا نتوانستنها مواخذه نکند ایکاش کسی بود... بی دریغ بود در محبت و ...
شاید رفتم ... یعنی میخوام که برم ، برم و در سکوت و دل شکسته ام یک زندگی بی دلیل رو شروع
کنم.میخوام برم و با همه گذشته ام که اتفاق افتاد وداع کنم و در فراموشی غریقی باشم بی نجات تا کم کمک بتونم باور کنم چیزای خوب دست نیافتنی هستند.
اگر نبودم بر من بخشایید تندیهایم را که هرگز از روی عمد نبوده و ...
کاش امروز روز خداحافظی بود و میگفتم : خداحافظ لحظه های زندگی
نوبت من كه ميرسه ابريشم آتيش ميگيره ... ستاره وارونه ميشه فواره بازيش ميگيره
نوبت من كه ميرسه تنهائيم نوبتيه ... ساده شدن بيخوديه عاشقي بي حرمتيه
ساعت تابوت منه وقتي كه ضربه ميزنه ... ساعت گل چنده مگه كه وقت پرپر شدنه
پيله خوشحالي من ويرون هر بي سروپا ... خنده ام باز سياه ميشه از سايه گلايه ها
سكوتم رومي شكنم بضرب سازي خوش صدا...سهمم رومن پس ميگيرم همين روزا
درپناه مهر